وقتى دكتر آسايشگاه از اين اقدام قهرمانانه جك آگاه شد، تصميم گرفت كه او را از آسايشگاه مرخص كند. جك را صدا زد و به او گفت: من يك خبر خوب و يك خبر بد برايت دارم.
خبر خوب اين است كه مى توانى از آسايشگاه بيرون بروى، زيرا با پريدن در استخر و نجات دادن جان يك بيمار ديگر، قابليت عقلانى خود را براى واكنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به اين نتيجه رسيدم كه اين عمل تو نشانه وجود اراده و تصميم در توست. و اما خبر بد...
اين كه بيمارى كه تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از اين كه از استخر بيرون آمد خود را با كمر بند حوله حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى كه ما خبر شديم او مرده بود.
جك كه به دقت به صحبتهاى دكتر گوش مى كرد گفت: و خودش را دار نزد. من آويزونش كردم تا خشك بشه...!حالا من كى مى تونم برم خونهمون ؟